سمفونی شگفت انگیز شب و شیدایی
به نام خداوند عشق و زیبایی
سردبیر فرهیخته و گرامی
با سلام و عرض ادب، احتراما متن ذیل جهت باز نشر، به همه نیک اندیشان شایسته وادی قلم در آن سایت وزین تقدیم می گردد. این متن نگاهی نو به یک موضوع کمتر مطرح شده دارد و در یک قالب ادبی به رشته تحریر درآمده است. سلامت و سرافراز باشید
بخشی از متن تقدیمی: … در میان مسافران و کمی دورتر از زنان و مردان دستفروش و اجناس گوناگون روی سکو، پیرزنی با کمری خمیده بر روی یکی از صندلیها نشسته و درحالیکه با دستهای ناتوان و لرزان به عصای فرسودهای تکیه داده با موی سپید و چهرهای شکسته از گذر زمان، با دیدگانی امیدوار، به مسافران ایستگاه نگاه میکند. او چشم به راه کسی است که روزی برای دفاع از سرزمینش لباس رزم پوشید و رهسپار دیار شور و شیدایی شد؛ گمشدهای که سالها پس از پایان درد و رنج اسارت و دوری از جنگ و رگبار گلوله و انفجار خمپاره و شلیک تانک و خون و دود و آتش، شاید اینک سرافراز و خندان از قطار پیاده شود تا مادر سرش را در دامانش بگیرد و همچون نوزادی تازه متولد شده او را ببوید و نوازش کند و بهاندازه تمام تنهاییها و دلتنگی هایش اشک بریزد. پیرزن که سالهاست از صدای استخوان و درد مفصل زانوانش رنج میبرد، با وجود ضعف و بیماری هرروز با دشواری از پله های ایستگاه پایین میآید و برای دیدار تنها فرزند دلبند، دلاور و رعنایش لحظهشماری میکند…
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۱